تعریف دوباره مفهوم «خیانت» / نقد امیر پوریا در مورد فیلم «انقلاب خاموش»
23 آوریل 2018 - 19:00

یک کلاس در یک مدرسه، ماکت کوچکی از جامعه انسانی است. میتوان با نمایش آن و با کنار هم چیدن بچههایی با رفتارهای گوناگون، به چشماندازی کلی از جامعهای که فیلم در آن میگذرد، دست یافت. اما به غیر از این، کلاس در هر دوره سنی بچهها، این قابلیت را هم دارد که به حقیقت انسانی مهمتری اشاره کند؛ اینکه جوهره شخصیت هر فرد، از همان دوران شکل میگیرد. رفتار هر بچه در تصویری که هر فیلمی از کلاس درس او ارائه میدهد، فقط نمایندهای از یک طیف جامعه نیست، بلکه در صورت پرداخت درست، ریشههای شکلگیری آن رویکرد رفتاری در جمعیت بزرگسال آن جامعه را هم نشان میدهد. از فیلم کوتاه مشهور «قضیه شکل اول، شکل دوم» ساخته عباس کیارستمی فقید تا «کلاس» لوران کانته و «روبان سفید» میشاییل هانکه (هر دو برنده نخل طلای جشنواره کن)، این نتیجه ارزشمند هر فیلم اصیل درباره بچههاست.
«انقلاب خاموش» با داستان واقعی و پرتعلیقی که بازمیگوید، میتواند بستر مناسبی برای طرح دیدگاهی که گفتیم، باشد. در مرکز وقایع فیلم، تقابلی پدید میآید که باعث میشود فیلم را در جایگاه اثری بهیادماندنی ثبت کنیم: دو پسر جوان که در کشمکشهای عدالتخواهانه خود با مدیران مدرسه در آلمان سال ۱۹۵۶ درگیرند، در شرایطی قرار میگیرند که حرف یکی میتواند عامل لو رفتن دیگری شود. کورت که بر سر دوراهی حفظ راز یا افشای راز تئو قرار دارد، او را لو نمیدهد. در گوشه دیگری از داستان، کورت تلاشی برای برقراری رابطه با دوستدختر تئو صورت میدهد؛ اما این از دید تئو جلوهای از خیانت به حساب نمیآید. خیانت اصلی میتوانست آن باشد که کورت، ناجوانمردانه، تئو را نزد مدیران مدرسه لو میداد. کاری که از او سر نزد و درنتیجه، «رفاقت» برقرار ماند.