خداوند با جهان تاس بازی نمیکند! / نقد بهناز جعفری فیلم جبر لاپلاسی
۹ اردیبهشت ۱۳۹۷ - ۱۵:۰۰

جبر یا اختیار؟ (شاید) مسئله این است! سوالی که قدمتی به درازای عمر انسانِ اندیشنده دارد و به اذعان جمع کثیری از اندیشمندان، غامضترینِ مسائلِ فلسفی بوده است. بحثی که نهتنها در فلسفه، بلکه در دین، عرفان و علم نیز ریشه دارد.
هیچیک از ما دوست ندارد از سربازان پیاده یک بازی شطرنج باشد! ولی ما در این قصر بزرگ (جهان پیرامون) اسیر شدهایم و تمام همیتمان برای گریز از دِتِرمینیسم (دیو لاپلاس) بیهوده است. دیو لاپلاس همیشه یک قدم از ما جلوتر است و ما را خواهد بلعید! این شاید کانسپت اصلی فیلم «جبر لاپلاسی» باشد؛ فیلمی که با ظرافت هنرمندانهای که یادآور سینمای نوآر ایتالیایی است، و کاملا منطبق بر نظریه لاپلاس، این حقیقت تلخ را به رخ انسان جبرگریز میکشاند.
داستان فیلم با طرح سوالی پیچیده آغاز میشود! تیمی از دانشمندانِ علم شبیهسازی بر این تلاشاند که با خردشدن یک لیوان شیشهای، مدل و تعداد تکههای شیشه را تعیین کنند! دانشمندان سوار بر یک قایق به سمت جزیرهای رمزآلود در حرکتاند. جزیرهای که متعلق به پروفسوری نامی و نابغه به نام کورنِلیوس است. در بدو ورود، مهمانان خود را تنها در خانه مییابند. پروفسور به وسیله یک نوار ویدیویی به آنها خوشامدگویی میکند و خاطرنشان میشود که در حال حاضر مهمانان بخشی از یک آزمایش علمی هستند؛ بازیای که پروفسور تنها برای رد یا اثبات فرمول خود طراحی کرده است.
مهمانان کلافه و وحشتزده، سعی در کشف قوانین بازی میکنند، ولی در همین تکاپو هستند که یکبهیک ناپدید میشوند. پروفسور تمام حرکات، افعال و حتی کلام مهمانان را پیشبینی کرده است. حتی برای نمایش حرکات مهمانان، میز شطرنجی طراحی و تعبیه کرده است که شش مهره سرباز و یک مهره ملکه دارد. سربازها دقیقا منطبق با حرکت مهمانان (و شاید برعکس) حرکت میکنند و توسط مهره ملکه مورد هجوم قرار میگیرند. این طراحی مبتکرانه (حالتی از یک فیلم در فیلمی دیگر)، بسیار زیرکانه لایههایی از ترس و سردرگمی را به فیلم میافزاید.
ترکیب خلاقانه سایه و نورهای تیز نوآر (به سبک فیلمهای نوآر ایتالیایی) به فیلم روندی کند و غیرطبیعی میدهد. بازیِ تا حدودی بالا و اگزجره بازیگران (که آن هم یادآور سبکهای ایتالیایی است) شخصیتهای فیلم را به کاراکترهای تکبعدی و نه الزاما قابل پیشبینی بدل میسازد. عصبانیتی که بهخوبی نشان از درماندگی مهمانان از بحث فلسفیِ «جبر و اختیار» و فرار آنها از این بازی برای نجات زندگیشان دارد. بحثی که سالهاست تمام دانشمندان و فیلسوفان را عصبانی و مستاصل کرده است، تا جایی که انیشتین خطاب به کسانی که اختیار را باور دارند و در دفاع از «دیو لاپلاس» بلند میگوید: «خداوند با جهان تاس بازی نمیکند!»