زندگی شهری، قحطیِ آواز / نقد تاها پارسا برای فیلم ترانه گرانیت
27 آوریل 2018 - 14:30

شاید اولین انسان برای غلبه بر ترسش، شروع کرد به خواندن آواز.
شاید انسان اولیه از سرخوشی بسیار و سرریز هورمونهای جنسیاش، ناگهان زد زیر آواز.
آنقدر خواند و خواند که یادش رفت برای چی شروع کرده به خواندن.
شخصیتهای فیلم «ترانه گرانیت» همه به زیبایی میخوانند.
انگار معلوم نمیشود در آن دهکده آرام و سرد، آنها «آواز میخوانند که بتوانند زنده بمانند.» یا «زندگی میکنند که بتوانند بیشتر آواز بخوانند.»
از دیدگاه فن آوایی، مردم دهکدهای که در ایرلند زندگی میکنند و در فیلم حضور دارند، به گونهای از تارهای صوتی و اندامهایشان برای تولید صدا استفاده میکنند که شباهت بسیاری با تکنیکهای مردم روستاهای خراسان دارد. حتی ملودیها نیز از نظر دستگاهی، شباهتهای بسیاری با موسیقی مقامی دارد.
هرچند که همه این آواها ماهیت فرازمینی دارند. شاید تجربه عجیبی باشد، اما میتوانید زیر همه آوازهای فیلم، موسیقی فیلم «برخورد نزدیک از نوع سوم» اسپیلبرگ را بهعنوان هارمونی یا همآوایی، درج کنید؛ موزیکی که در فیلم اسپیلبرگ برای ارتباط با زندگانِ فضایی، به کار گرفته میشود.
آوازی که از دل یک دهکده کوچک به آسمان میرفت، با آمدن کاراکترهای فیلم به شهر، ساکت میشود. انگار شهر آسمان ندارد. یا راهی از شهر به آسمان نمیرود.