عارف و گوزنهایش/ نقد امیر پوریا بر فیلم «آگا»
29 آوریل 2018 - 14:42

تصورش سخت است و تحققش دلپذیر؛ که فیلمسازی بتواند هم از لوکیشنی با ویژگیهای بصری خاص بهره بگیرد و هم تمام دنیای فیلمش تنها به تصویرسازی محدود نشود. در اغلب فیلمهایی از جنس «آگا» غلبه محیط بر روایت، باعث ایجاد اگزوتیسم افراطی در فیلم میشود و از پیوند عاطفی میان فیلم و مخاطب، فاصله میگیرد. «آگا» در قطب شمال میگذرد و نام قهرمانش را هم با ارجاع به یکی از مشهورترین مستندهای بلند کلاسیک تاریخ سینما، یعنی «نانوک شمالی» رابرت فلاهرتی، نانوک گذاشته، اما بههیچوجه به نمایش زندگی روزمره یک قطبنشین و همسرش محدود نیست. سن و سال بالای زن و مرد، پدیدآورنده مناسباتی است که بیننده ناظر آن میشود و موقعیت مرکزی که به ملودرام نزدیک است و گره اصلی یعنی اینکه دخترشان آگا آنها و زندگی در قطب را ترک کرده، همه در تماشاگر تعلیق و انگیزه پیگیری روایت ایجاد میکنند.
سابقه مردان نزدیک به طبیعت در فیلمها، سابقه آشنایی است. شاید به طرزی گریزناپذیر هر بیننده اهل سینما را به یاد پیرمرد دوستداشتنی فیلم «درسواوزالا» اثر آکیرا کوروساوا بیندازد. کسی که کورساوا با یافتن ماکسیم مونزوک برای بازی به نقش او، بنیان مضمونی اثرش را بر یک چهره بنا کرد. چهرهای که همزمان میتوانست از آنِ یک «ناظر بر طبیعت» و خود بخشی از طبیعت باشد. اما از ریشههای سرخپوستی تا مشرق زمین، این نوع داناییهای عارفانه بر اثر مجاورت با طبیعت، قدمت دیرینهای دارد و «درسواوزالا»ی دهه ۱۹۷۰ یا همین «آگا»، وامدار همان میراث دیرینهاند. در «آگا» نیز صورت و نگاه و خطوط چهره بازیگر نقش نانوک، میخاییل آپروسیموف، همین خصلت را دارد و عرفان ساده او با داستانهای گوزن قطبیاش، گویی همچون کتیبهای بر صورتش نقش بسته است.