یکی آن بالا تو را دوست دارد/ نقد محسن آزرم بر فیلم «تیتو کوچولو و موجودات فضایی»
23 آوریل 2018 - 12:13

یکی آن بالا تو را دوست دارد
محسن آزرم
نه تیتو کوچولو میداند که عموجانش در آن بیابان لاسوگاس سرگرم چه کاری است و نه خواهر بزرگترش آنیتا چیزی درباره سرزمینی به نام آمریکا میداند. تیتو دلش به این خوش است که عموجان دانشمند مشهوری است و آنیتا هم دلش میخواهد در یکی از آن مهمانیهایی شرکت کند که لیدی گاگا و آدمهای مشهور دیگر در آن شرکت میکنند. عموجان هم که در همه این سالهای بعدِ از دست دادن همسرش تنها مانده، دلش به آن دستگاه عجیب و غریب خوش است که نام همسرش را رویش گذاشته: لیندا، و اصلا نمیداند که باید با دو برادرزاده شیطان و دانایش چه کند.
مشکل از جایی شروع میشود که تیتو دلش میخواهد با پدرش حرف بزند، ولی چطور میشود با پدری که زیر خروارها خاک خوابیده، حرف زد؟ عجیب است، ولی عموجان هم عملا دارد دنبال چنین راهی میگردد؛ سر درآوردن از آوایی که در فضا پیچیده و انگار چیزی در قلبش به او میگوید بین آن صدا و همسر ازدسترفتهاش لیندا پیوندی هست. هرقدر عموجان سعی میکند واقعبین باشد و روحیه دانشمندیاش را به رخ بکشد، تیتو کوچولو با خیال آسوده دنیای دوروبرش را به چشم فانتری میبیند و مگر فانتزی همیشه جذابتر از دنیای واقعی نیست؟ به کمک همین روحیه فانتزیدوستِ تیتو کوچولو است که پروژه ظاهرا شکستخورده عموجانِ پروفسورش دوباره جان میگیرد و به نتیجه میرسد.
ظاهرا هیچچیز مهمتر از این نیست که آدم بتواند یک بار دیگر عزیز ازدسترفتهاش را ببیند، یا صدایش را بشنود، یا دستکم در خیالش چنین چیزی را ببیند. فقدان هنوز عظیمترین چیزی است که هر آدمی را میتواند از پا درآورد و در چنین موقعیتی دستکم اگر بچههایی مثل تیتو و آنیتا کنار آدم باشند، آنوقت میشود با خیال آسوده گذشته را کنار گذاشت و آماده زندگی تازهای شد؛ درست مثل پروفسور عموجان.