یافتن انتهایی برای ابتدای فیلم / نقد سعید عقیقی در مورد فیلم «چهل و هفت»
۳ اردیبهشت ۱۳۹۷ - ۱۵:۳۳

فیلم به شخصیتهایی میپردازد و به شخصیتهایی نه. رویدادهایی را نشان میدهد و رویدادهایی را نه. کنشهایی را بیجهت پیش میبرد و لحظههایی را بیدلیل از قلم میاندازد. به نظر میرسد که «چوب امداد» روایت، آن هم درست در لحظههایی که لازم است از یک شخصیت به دیگری برسد، از دست او افتاده و کسی آن را برنداشته؛ البته اگر اصلا از آغاز همراهش بوده باشد. شاید بیش از هر چیز دیگر، ناهنگامی ایده اصلی فیلمنامهنویسان/فیلمسازان بوده است. به همین دلیل، وقتی زنی با اصرار اتومبیل مرد را نگه میدارد، به جای آنکه کنش بعدی را زن پدید آورد، همسر پزشکِ بدجنسِ پولدوستِ کراواتیِ اوست که از اتومبیل پیاده میشود و سیگار میکشد، و وقتی قرار است کسی از کسی انتقام بگیرد، معلوم نیست چرا نیمهشب با گالن بنزین به مطب خالیاش میرود، و سرایدار که از تلویزیون مداربسته قرار است شاهد همه چیز باشد، چطور ورود او را در نظر نمیگیرد. این ناهنگامیِ ناخواسته بر تمامی اجزای فیلم سایه انداخته و عملا طی یک شب، با وجود تمامی امکاناتی که برای خلق شخصیت و موقعیت نمایشی در اختیار دارد، تقدیر موازی را به شکل چندباره به تصادف تبدیل میکند؛ بی آنکه ملزومات این تغییر را فراهم کرده باشد، و در نهایت حیرت، از محدوده جستوجوی شبانه آدمها برای برخورد با یکدیگر خارج میشود تا بتواند انتهایی برای ابتدای فیلم (یا برعکس) پیدا کند. سلسله رخدادهای متصنع و تحمیلی بیپایانی که طبقات مختلف اجتماعی را بی هیچ منطق دقیقی به یکدیگر پیوند میدهد، سبب میشود که واژه «اتفاقا» را بارها در توضیح انگیزه شخصیتهای فیلم به کار ببریم؛ بی آنکه تصادف قابلیت تبدیل به تقدیر را بیابد. این نکته که بسیاری از آدمهای فیلم برای کارهاشان انگیزه مناسبی ندارند، ما را به دستورالعملهای ابتدایی فیلمنامهنویسی درباره رابطه انگیزه و منطق برمیگرداند. شاید اگر فیلم یک بار دیگر ساخته میشد و مثلا به تمام روابطی که جا انداخته بود و شخصیتهای جامانده از درام میپرداخت و بسیاری از کنشهای موجود را کنار میگذاشت، به نتیجه بهتری میرسید. به امید آن روز.