اگر خیال میکنید با یک مرد تحقیرشده و تنها، زنی بلوند و مرموز، قتل، پلیس و عشقی محتوم و عجیب جز یک فیلم نوآر چیز دیگری نمیشود ساخت، باید «حادثه شبانه» را ببینید. مرد درواقع یک پیرمرد چاق و مست و به آخر خط رسیده است در دهکدهای دورافتاده در ساحل دریاچهای وسیع و زیبا در قرقیزستان، و زن یک شبهبیگانه ساکت که انگار از ناکجاآبادی به خانه این پیرمرد پرتاب شده. زیبایی و غرابت زن در برابر تمام جزئیات این فضا هم جذاب است و هم وهمناک. او هم میتواند انگیزهای باشد برای گرفتن غبار سالیان شیشهها و هم تهدیدی که با تفنگی پر بالای سر پیرمرد غافل ایستاده است. بههرحال زندگی خاکگرفته و در حال انهدام پیرمرد با حضور این زن جانی دوباره میگیرد و این رابطه غریب قصهای بهشدت نامتعارف میسازد.
در این روایت دراماتیک خلوت جزئیات نقشی اساسی پیدا میکنند؛ ساق ضربدیده زن جوان که با کهنه و زرده تخممرغ بهدقت پانسمان میشود، تکتک بطریهای خالی و میوههای گندیدهای که دور انداخته میشوند، نقش پارچه لباس و روبان آبی کلاهی که پیرمرد برای زن میخرد و صدای موجهای ریز دریاچه آبی گستردهای که جزو شخصیتهای قصه است.
به همین دلیل اشیا نیز در فیلم نقشی اساسی به خود میگیرند و ترکیببندی و نورپردازی نقاشانه فضا تابلوهای طبیعت بیجان سزان را به یاد میآورد. به این ترتیب خانه کوچک و کهنه پیرمرد به مدد این نگاه زیباییشناسانه از آرامش و زیبایی دلچسبی برخوردار میشود و برای شخصیتهایش بهشتی میسازد که نگرانی از دست رفتنش تنها تعلیق تماشاگر است. مضمون بر تنهایی و سبعیت زندگی مدرن تاکید دارد و هرچند حضور موقت زن به خانه پیرمرد رنگ و شور تازهای میدهد، با رفتن او تنها مایه آرامش دریاچه است.
با وجود این آنچه غم و سنگینی فضای زندگی این آدمهای تکافتاده را تعدیل میکند، لحن سبک و طنز زیرپوستی موقعیتهای اگزوتیک فیلم است. از شغل پیرمرد (کندن قبر و چاه توالت) گرفته تا کلاه سنتی بامزهاش که به سر و وضع یلخیاش تشخصی منحصربهفرد میدهد. دختر بر سر مردانی که قصد تجاوز به او دارند، چنان بلایی میآورد که فقط از کمدیهای اسلپاستیک انتظار داریم و صحنههای سرخوشانه گشت زدن با موتورسیکلت به کلیپهای فیلمهای هندی میماند؛ همان فیلمهایی که با ترانه «جیمی جیمی» آغاز فیلم ظاهرا جزو نوستالژیهای مهم پیرمرد هستند!