چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۴۰۴
10:00 | | فجر 43

مروری بر شاعرانه‌ها در سینمای فرهادی/ این همان جادوی نگاه است

مروری بر شاعرانه‌ها در سینمای فرهادی/ این همان جادوی نگاه است

اینکه در میان همه طراحی‌ها و چیدمانِ یک فیلمنامه، گاهی…، لحظه‌ای…، هنگامی…، ذهن کارگردان غرق در نور و شعر شود، همان خلق لحظه‌ای است که تا عمق احساس و روان مخاطب نفوذ می‌کند. همچون شعر، مخاطب خوانش خود را از متن و در اینجا، از تصویر دارد. تجربه یک لحظه هم‌دل شدن با شخصیت‌های قصه، همان کاری را با مخاطب می‌کند که یادآوری خاطرات ماندگار، احساسات را به قلیان می‌آورد.

یافتن تک‌قاب‌های ظریف و هنرمندانه که تداعی‌گر شعر سینمایی است، در سینمای اصغر فرهادی با کمی جست‌وجو محقق می‌شود؛ کافی است نبض داستان در دستان شما بتپد.

رقص در غبار

در دنیای سینما، برای یافتن ردّ شاعرانه، لازم نیست منتظر شنیدن دیالوگ‌های موزون و کلام مسجع بود؛ کافی است همان لحظه ماندگار شکل بگیرد. همان لحظه‌ای که بغض و گریه پیرمردِ «رقص در غبار» در ماشین، نیمه‌شب و در دل کویر اتفاق می‌افتد. دود در هوا می‌رقصد، می‌چرخد و بالا می‌رود و غم پیرمرد، همچون زهر همان ماری که مرد ساعت‌ها به انتظارش نشسته بود، در دل تماشاگر جا خوش می‌کند… همه چیز در تلخی و سیاهی و سنگینی غم تلاطم می‌یابد.

اینجاست که کارگردان، در میان همه هندسه و چیدمان قصه، راه به دل مخاطب می‌زند و شخصیت اولش را، پس از تمام کج‌خلقی‌هایی که از او دیده‌ایم، دوست‌داشتنی و قابل درک جلوه می‌دهد.

چهارشنبه‌سوری

اصغر فرهادی حالا، بعد از سال‌ها، ثابت کرده که فقط یک فیلم‌ساز خوش‌ذوق نیست؛ او کارگردانی تیزهوش است که می‌داند کجا سراغ احساس مخاطب برود و کجا با ریاضی، همراهی او را با داستان میسر کند. در مورد «چهارشنبه‌سوری» هم به‌عنوان فیلمی که محبوبیت بالایی در میان طرفداران فرهادی دارد، تک‌لحظه‌هایی می‌توان یافت که نویسنده و کارگردان، احساسات مخاطب را نشانه گرفته‌اند.

همان لحظه برخورد نگاه روحی (ترانه علیدوستی) با مژده (هدیه تهرانی) که فقط یک نگاه نیست؛ مژده در قابِ در ایستاده و روحی آخرین فرصت دیدن او را در اختیار دارد. چشم در چشم می‌شوند و کلامی از ماجرای مرتضی، همسر مژده و همسایه روبه‌رو، گفته نمی‌شود؛ اما نگاهش کافی است. هوشیاری نگاه روحی پرده از رازی برمی‌دارد که مژده با هزار روش در پی کشف آن بود. این ایجاز، همان نکته‌ای است که در فیلم فرهادی همچون نقطه‌ای درخشان، مخاطب را به خود خیره می‌کند.

درباره الی

بادبادک در دستان الی (ترانه علیدوستی) در هوا بالا و پایین می‌رود، موج به ساحل می‌خورد، صدا در گوش مخاطب می‌پیچد و روسری سرخ و ‌خالدار الی توجه‌ها را به خود جلب می‌کند. این بار، نوبت یک ماجرای کاملاً تراژیک است؛ اما سنجیده گفتن، فضاسازی و شکل دادن به لحن، لحظاتی از فیلم را به‌یادماندنی‌تر می‌کند…

لحظه‌ای که آخرین دیدار مخاطب با الی در فیلم «درباره الی…» است، و بعدتر، در انتهای داستان، جایی که سپیده در آشپزخانه نشسته و در خود می‌شکند؛ در برابر پرسش‌های نامزدِ الی با شانه‌های لرزان در خود فرو می‌ریزد.

فرهادی در ترکیب بازی بازیگران، فضاسازی، رنگ و صدا چنان قلاب را بر احساس مخاطب می‌اندازد که امکان رهایی از آن نیست.

جدایی نادر از سیمین

همان‌طور که دیالوگ «اگر اون نمی‌فهمه پسرشم، من که می‌فهمم پدرمه» که نادر (پیمان معادی) در دادگاه می‌گوید، در «جدایی نادر از سیمین» ماندگار شده، صحنه‌ای که او در حمام، تنِ پیر پدر را می‌شوید، در خاطره‌ها ثبت شده است.

نادر بار سنگینی بر دوش دارد: بار یک انتخاب، آینده فرزندش، دوری از همسر، کنار آمدن با کم‌وکاستی‌های جامعه و در کنار این‌ها، پدری که در آستانه فراموشی پسر خود است. نادر، اما اصیل‌تر از آن است که در این هیاهو، صدای احساسش را نادیده بگیرد. او بار پدر را با رضایت به دوش می‌کشد و در صحنه‌ای درخشان از این فیلم صاحب اسکار، بر شانه پدر می‌گرید.

فیلم چنان دست بر احساس مخاطب می‌گذارد که با همین صحنه، دیدگاه‌ها را درباره نادر متعادل می‌کند.

فروشنده

همه دور میز شام جمع شده‌اند: پسر کوچکِ همکار، عماد و رعنا. رعنا شام پخته؛ ماکارونی. مشغول خوردن می‌شوند که عماد درباره پول خرید از رعنا می‌پرسد و رعنا به پولی اشاره می‌کند که عماد در گوشه‌ای گذاشته بود… این همان پولی است که مرد متجاوز پیش از ترک خانه گذاشته بود. رعنا نادانسته با همان پول برای شام خرید کرده بود و حالا همگی سرگرم خوردن غذایی بودند که با پول مرد متجاوز خریده شده است.

عماد اجازه نمی‌دهد خوردن ادامه یابد و غذا را کنار می‌گذارد، اما همان لحظه، زمانی که رشته‌های ماکارونی همچون دست و پای اختاپوس در دهان شخصیت‌ها می‌پیچند، حس انزجار به مخاطب منتقل می‌شود. انتخاب این نوع غذا، شکل درهم‌پیچیده آن و حالی که از صحنه به تماشاگر منتقل می‌شود، تصویری روشن از رخنه متجاوز در خانه به نمایش می‌گذارد.

«فروشنده» در بخش‌هایی، تصویرگر صحنه تئاتری است که در همان صحنه‌ها، نورپردازی و چیدمان به گونه‌ای است که نمی‌توان از حس‌برانگیزی آن غافل شد.

موفقیت در اوج

یافتن لحظات شاعرانه در فیلم‌های اصغر فرهادی کار دشواری نیست؛ او در دل روایت قصه‌های پرپیچ‌و‌تابش، جایی هم برای نغزگویی گذاشته و همین لحظات است که، آگاهانه یا ناآگاهانه، احساس مخاطب را در چنگ می‌گیرد و اجازه نمی‌دهد تصویر فیلم از ذهنش محو شود.

همین است که فیلم‌های او از کن و برلین تا اسکار و گلدن گلوب مورد توجه بوده‌اند. در برلین با «درباره الی…» و «جدایی نادر از سیمین» جوایزی گرفته و در کن با «فروشنده»، «قهرمان» و «همه می‌دانند» حاضر شده و برای دو فیلم نخست جوایزی کسب کرده است.

«جدایی نادر از سیمین» علاوه بر خرس نقره‌ای و خرس طلایی برلین، مجسمه اسکار و گلدن‌گلوب را نیز از آن خود کرده است.

تجربه موفقیت در اسکار برای سینمای ایران و برای فرهادی، به فاصله‌ای نسبتاً کوتاه، تکرار شد و «فروشنده» نیز اسکار گرفت.

جشنواره‌های لوکارنو، شیکاگو و کرالا، مراسم آسیا پاسیفیک و بسیاری جشنواره‌های معتبر دیگر، میزبان فیلم‌های فرهادی بوده‌اند و با تحسین آثار او، کوله‌بار جوایز پُربارتر شده است.

سینمای فرهادی، از منظر تنوع جوایزی که کسب کرده و کشورهایی که آثارش را تحسین کرده‌اند، جایگاهی خاص دارد؛ سینمایی محبوب در آسیا، اروپا، آمریکا و مهم‌تر از همه، در ایران و میان انبوه مخاطبان. فرهادی از دل می‌گوید و لاجرم، گفته‌اش موجز و عمیق بر دل می‌نشیند.

متاسفانه مرورگر فعلی شما قدیمی بوده و پشتیبانی نمی‌شود!

لطفا از مرورگرهای بروز نظیر Google Chrome و Mozilla Firefox استفاده نمایید.