چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۴۰۴
12:16 |

پژواک سکوت؛ سینمای شاعرانه میکل‌آنجلو آنتونیونی

پژواک سکوت؛ سینمای شاعرانه میکل‌آنجلو آنتونیونی

سینمای میکل‌آنجلو آنتونیونی شعری است از خلأ- هنری لطیف از سکوت، غیاب و فاصله‌ی عاطفی. درحالی‌که بسیاری از فیلمسازان پرده را با گفت‌وگو و کنش پر می‌کنند، آنتونیونی آن را با فضاهای میان آن‌ها پُر می‌سازد. آثار او در دهه‌ی ۱۹۶۰- ازجمله «ماجرا»، «شب» و «کسوف»- سه‌گانه‌ی مشهور او درباره‌ی بیگانگی مدرن را شکل می‌دهند؛ کاوشی در شکنندگی عشق و ارتباط در جهانی خالی از سحر و افسون. در این فیلم‌ها، خودِ چشم‌انداز به آینه‌ای برای روح انسان تبدیل می‌شود. آنتونیونی به‌جای ارائه‌ی وضوح یا نتیجه‌گیری، از طریق ابهام، مشاهده و ریتم‌ عاطفی ظریف، مخاطب را به تأمل دعوت می‌کند.

حساسیت شاعرانه آنتونیونی نه در داستان، بلکه در فرم متجلی است- در سکون، ترکیب‌بندی و مدت‌زمان صحنه‌ها. شخصیت‌های او در فضاهایی سرگردان‌اند که گویی مستقل از آنان وجود دارند؛ معماری و مناظر طبیعی در حکم هم‌قهرمانان داستان‌اند. آنتونیونی با قاب‌بندی دقیق، برداشت‌های بلند و استفاده‌ی بیانگرانه از سکوت، سینما را به زبانی از ادراک و اندیشه بدل می‌کند.

فیلم‌های زیر مسیر تکامل او را از مینیمالیسم اگزیستانسیال «ماجرا» تا انتزاع رؤیایی «آگراندیسمان» دنبال می‌کنند؛ مسیری که نشان می‌دهد حتی خودِ غیاب نیز می‌تواند پرشور و با احساس باشد.

جزیره‌های غیاب

در فیلم «ماجرا» (۱۹۶۰)، ناپدید شدن ناگهانی آنا در سفری تفریحی به جزیره‌ای در مدیترانه، نه یک معما بلکه تأملی در باب غیاب است. فیلم خلأ داستانی را به خلأ فلسفی بدل می‌کند: جستجو برای پیدا کردن زن گمشده به‌تدریج رنگ می‌بازد و به کاوشی در بلاتکلیفی عاطفی و وجودی تبدیل می‌شود.

در یکی از شاعرانه‌ترین صحنه‌ها، همراهان آنا در میان صخره‌ها و سنگ‌ها پرسه می‌زنند و دوربین به‌آرامی میانشان حرکت می‌کند. فضای وسیع و خالی از سکنه‌ی طبیعت، حضور انسان را کوچک و کم‌اهمیت جلوه می‌دهد؛ دیالوگ‌های حداقلی به حرکت‌ها، نگاه‌ها و نحوه‌ی قرارگیری شخصیت‌ها و اشیاء نسبت به هم اجازه می‌دهد بار عاطفی صحنه را منتقل کنند. نور خورشید بر سنگ‌ها، نجوای باد و ریتم امواج به استعاره‌هایی از گسست بدل می‌شوند. دوربینِ صبور آنتونیونی، جست‌وجو را به تأملی شاعرانه در تنهایی تبدیل می‌کند- سینمایِ انتظار، نه یافتن.

پژواک‌هایی در شهر

«شب» (۱۹۶۱) این شاعرانگی را به هندسه‌ی شهر مدرن می‌برد. برج‌های شیشه‌ای، آپارتمان‌های سرد و بی‌روح و خیابان‌های شبانه‌ی میلان بازتاب‌دهنده‌ی گسست درونی جووانی و لیدیا هستند؛ زوجی که آرام‌آرام از هم دور می‌شوند.

در صحنه‌ای بسیار درخشان، لیدیا تنها در حاشیه‌ی میلان قدم می‌زند؛ سایه‌اش در معماری و نور محو می‌شود. دوربین از فاصله‌ای متفکرانه او را دنبال می‌کند و مخاطب، سکوت میان دو انسانی را احساس می‌کند که دیگر نمی‌توانند با هم سخن بگویند. ریتم سنجیده و سطوح بازتابنده- پنجره‌ها، آینه‌ها، کف‌های براق- حرکات روزمره را به استعاره‌های بیگانگی بدل می‌کنند. خودِ شهر به شعری از فاصله تبدیل می‌شود، جایی که انسان برای لحظه‌ای کوتاه می‌درخشد و سپس در فضا محو می‌شود.

هندسه‌ی خلأ

در «کسوف» (۱۹۶۲)، بخش پایانی سه‌گانه‌ موسوم به بیگانگی مدرن آنتونیونی، زبان شعر تصویری به ناب‌ترین شکل خود می‌رسد. فیلم در پس‌زمینه‌ی معماری منظم و هندسی منطقه‌ی یور در رم رخ می‌دهد و با کمرنگ شدن روایت داستانی، تمرکز بر تأمل و تجربه‌ی فضایی خالص معطوف می‌شود.

آغاز فیلم در بورسِ پرهیاهو می‌گذرد، اما در ادامه، سکوت و هندسه جای هیاهو را می‌گیرند- خیابان‌های خالی، نماهای سفید و تقاطع‌هایی که در آن انسان‌ها همچون اشکالی گذرا ظاهر می‌شوند. آنتونیونی انسان‌ها را به‌گونه‌ای در قاب می‌آورد که در معماری محدودکننده‌شان محو می‌شوند و طراحی مدرن را به نشانه‌ای از انتزاع عاطفی بدل می‌کند.

پایان تقریباً هفت‌دقیقه‌ای فیلم، بدون دیالوگ یا حضور شخصیت‌های اصلی، از شاعرانه‌ترین مؤخره‌های تاریخ سینماست: تصاویری از خیابان‌های خالی، درختان، تیرهای چراغ برق و نور رو به خاموشی. زمان خود بدل به شخصیت اصلی می‌شود. این یکی از شاعرانه‌ترین بخش‌های پایانی در تاریخ سینماست: یک سمفونی بی‌کلام از غیاب، جایی که خودِ زمان به قهرمان بدل می‌شود. در اینجا، بیگانگی صرفاً به تصویر درنمی‌آید، بلکه تجربه می‌شود – سرودی آرام برای ناپایداری و گسستِ جهان مدرن.

رنگ‌های اضطراب

با فیلم «صحرای سرخ» (۱۹۶۴)، آنتونیونی برای نخستین بار به رنگ روی می‌آورد، اما نتیجه همچنان عاری از تزیین و تجمل است. مناظر صنعتی راونا با مه، دودکش‌ها و خاکستری‌های فلزی، اضطراب درونی جولیانا را عینیت می‌بخشند. رنگ در اینجا کارکردی روان‌شناختی دارد، نه تزئینی: سبزهای بیمارگونه و سرخ‌های خاموش، آشفتگی ذهنی او را بازتاب می‌دهند.

در یکی از شاعرانه‌ترین لحظه‌های فیلم، جولیانا ساحلی صورتی و دست‌نخورده را در خیال می‌بیند – رؤیایی از پاکی، دور از ماشین‌ها. این تصویر کوتاه و رؤیایی، خاکستریِ واقعیت را می‌شکند و روزنه‌ای به‌سوی تعالی می‌گشاید. آنتونیونی با حرکت‌های آرامِ دوربین و قاب‌بندی‌های دقیق، بیرون و درون را در هم می‌آمیزد و رئالیسم صنعتی را به شاعرانگیِ تصویری بدل می‌کند. حتی آلودگی، مه و سکوت، وقاری زیباشناختی می‌یابند- بافتِ خودِ اشتیاق.

دیدنِ نادیدنی‌ها

در «آگراندیسمان» (۱۹۶۶)، آنتونیونی نگاه تأمل‌انگیز خود را به لندن دهه‌ی ۶۰ می‌برد و به کاوشی درباره‌ی ادراک و توهّم در عصر تصویر دست می‌زند. داستان عکاسی مدگرا که باور دارد صحنه‌ی قتلی را در عکس‌هایش دیده، نه درباره‌ی جرم، بلکه درباره‌ی ناپایداری دیدن است.

وقتی او عکس‌ها را بیشتر بزرگ می‌کند، تصویر بیشتر در انتزاع فرو می‌رود؛ هرچه دقیق‌تر می‌نگرد، کمتر می‌بیند. واقعیت زیر نگاهِ خیره‌ی دوربین می‌لغزد. خودِ نگاه، هم افشاگری است و هم فروپاشی – تمثیلی از خودآگاهیِ انسانِ مدرن.

در سکانس پایانی، جایی که گروهی پانتومیم‌کار، بی‌توپ تنیس بازی می‌کنند، چکیده پارادوکس شاعرانه‌ی آنتونیونی آشکار می‌شود. صدا و حرکت باقی می‌ماند، اما معنا ناپدید شده است. توپ نامرئی تنها در باور وجود دارد، همان‌گونه که واقعیت تنها از طریق ادراک معنا می‌یابد. آنتونیونی با این پایانِ خاموش و بازی‌گونه، شک فلسفی را به شعر سینمایی بدل می‌کند- تأملی در باب هنر، دیدن و خلأ.

شعرِ خلأ

آنتونیونی در سراسر این آثار، بیگانگی را به زیبایی و سکوت را به زبان بدل می‌کند. دوربین او تنها ثبت نمی‌کند؛ می‌شنود- سکون، معماری و تنش پنهان میان انسان و محیط را. خلأ به بومی برای تأمل بدل و زمان، جایگزین درام می‌شود.

آنتونیونی با زدودنِ زوائد و در آغوش‌گرفتنِ ابهام، گونه‌ای نو از شاعرانگی را آشکار می‌کند- گونه‌ای که نه در کنش بلکه در تعلیق، نه در گفتار بلکه در مکث نهفته است. چشم‌اندازهای مدرن او- از سنگ و شیشه تا مه و فلز- پژواکِ هوای درون انسان‌اند.

آنتونیونی با تبدیل خلأ به شعر، سینمایی برای روح مدرن خلق کرد- تأملی، سودازده و عمیقاً انسانی. فیلم‌های او از طریق فضا، حرکت و زمان، ما را به سکونت در خودِ سکوت فرامی‌خوانند؛ تا در ژرفنای آن، آوای خاموش هستی را بازشناسیم.

منبع:

۱. چَتمن، سی‌مور. آنتونیونی یا سطح جهان. برکلی: انتشارات دانشگاه کالیفرنیا، ۱۹۸۵.
۲. آنتونیونی، میکل‌آنجلو (به‌کوششِ کارلو دی‌کارلو و جورجو تیناتزی). معماریِ دید: نوشته‌ها و گفت‌وگوها درباره‌ی سینما. ونیز: مارسِلیو / شیکاگو: انتشارات دانشگاه شیکاگو، ۱۹۹۶.
۳. ناردِلی، ماتیلده. آنتونیونی و زیبایی‌شناسی ناخالصی: بازسازی تصویر در دهه‌ی ۱۹۶۰. ادینبورگ: انتشارات دانشگاه ادینبورگ، ۲۰۲۰.
۴. ماسلون، سواوُمیر. خشونت‌های پنهان: سینمای سیاسیِ میکل‌آنجلو آنتونیونی، ۷۵–۱۹۶۰. لندن: بلومزبری آکادمیک، ۲۰۲۴.
۵. رسکارولی، لارا و رودز، جان دیوید (ویراستاران). آنتونیونی: مجموعه مقالات بزرگداشت صدمین سال تولد. لندن/نیویورک: مؤسسه فیلم بریتانیا / بلومزبری، ۲۰۱۱.

متاسفانه مرورگر فعلی شما قدیمی بوده و پشتیبانی نمی‌شود!

لطفا از مرورگرهای بروز نظیر Google Chrome و Mozilla Firefox استفاده نمایید.