دنیل بلیک ۵۹ ساله بیشتر زندگی خود را در نیوکاسل به عنوان نجار مشغول به کار بوده است. او پس از یک حمله قلبی برای نخستین بار در زندگیش نیازمند کمکهای دولتی میشود. او در این مسیر با مادری به نام کیتی برخورد میکند که دو بچه کوچک به نامهای دیزی و دیلان دارد. تنها شانس کیتی برای نجات یافتن از خوابگاه بیخانمانها در لندن نقل مکان یک آپارتمان در شهری غریب است که ۴۵۰ کیلومتر از آنجا فاصله دارد. دنیل و کیت در منطقهای ممنوعه در محاصره سیمخاردارهای بوروکراسی بهزیستی گیر افتادهاند.
متاسفانه مرورگر فعلی شما قدیمی بوده و پشتیبانی نمیشود!
لطفا از مرورگرهای بروز نظیر Google Chrome و Mozilla Firefox استفاده نمایید.