سال 1905. در یک شهرک یهودینشین. شیمک و بوزیا هر دو ده سالهاند. یک پرنس و یک پرنسس که در حیاطی مشترک در قصرهای خانوادگیشان کنار هم زندگی میکنند. شیمک نمیداند که بوزیا چقدر برایش مهم است تا وقتی که سالها بعد در جایی بسیار دور از خانه به او خبر میرسد که بوزیا قرار است ازدواج کند.