سینمای میکلآنجلو آنتونیونی شعری است از خلأ- هنری لطیف از سکوت، غیاب و فاصلهی عاطفی. درحالیکه بسیاری از فیلمسازان پرده را با گفتوگو و کنش پر میکنند، آنتونیونی آن را با فضاهای میان آنها پُر میسازد. آثار او در دههی ۱۹۶۰- ازجمله «ماجرا»، «شب» و «کسوف»- سهگانهی مشهور او دربارهی بیگانگی مدرن را شکل میدهند؛ کاوشی در شکنندگی عشق و ارتباط در جهانی خالی از سحر و افسون. در این فیلمها، خودِ چشمانداز به آینهای برای روح انسان تبدیل میشود. آنتونیونی بهجای ارائهی وضوح یا نتیجهگیری، از طریق ابهام، مشاهده و ریتم عاطفی ظریف، مخاطب را به تأمل دعوت میکند.
حساسیت شاعرانه آنتونیونی نه در داستان، بلکه در فرم متجلی است- در سکون، ترکیببندی و مدتزمان صحنهها. شخصیتهای او در فضاهایی سرگرداناند که گویی مستقل از آنان وجود دارند؛ معماری و مناظر طبیعی در حکم همقهرمانان داستاناند. آنتونیونی با قاببندی دقیق، برداشتهای بلند و استفادهی بیانگرانه از سکوت، سینما را به زبانی از ادراک و اندیشه بدل میکند.