نجابت، یکی از شاخصههای فیلمهای سیدرضا میرکریمی است؛ قصه فیلمهای او چه در اتاق و خانهای بگذرد، چه در شهری دور از پایتخت و چه در بیابان، رنگ و بویی از اصالت را یادآوری میکند. اینجا ماجرای سینماگری است که حال سینمایش خوب است حتی در میان غمهایی که روی دل سنگینی میکند.
در «یه حبه قند» دوربین میرکریمی داخل خانه است و هر از گاهی سرکی به بیرون میکشد، اما در اینجا مهم آن حسوحال است. رنگ و موسیقی، طراحی لباس، طراحی صحنه و بازیِ بازیگران، همگی گویا همچون همان موسیقی که در فیلم شنیده میشود، هارمونی دارد؛ همانند نشستن پسندیده با بازی نگار جواهریان روی تاب و تابخوردنش، چشمنواز و دلنشین است؛ آرامشی است قبل از طوفان، قبل از بههمخوردن نظم. خانواده گِرد هم میآیند و عروسی به عزا بدل میشود و اینجا حتی موسیقی فیلم رنگ عوض میکند و لباسها تغییر رنگ میدهند. فیلم که رو به پایان میرود، پسندیده در کوچهها میان خانههای کاهگلی، فانوسبهدست میچرخد؛ شتاب او، چادرش را اینسو و آنسو میبرد. فیلم همواره بر نسیم هارمونی شعر و موسیقی سوار است.