اینگمار برگمان جهانی سینمایی آفرید که در آن، سکوت به اندازه کلام وزن دارد، حافظه مثل افق غروب کش میآید، و امر قدسی و دنیوی در یک قاب همزیستی میکنند. گفتوگو اغلب کنار میرود تا جا برای مژههای بلند نور، چهرههای آرام، مناظری تهی از زمان، و تکگوییهای درونی باز شود که بیش از آنکه سخن بگویند، طنین میافکنند. دوربین بر آسیبپذیری انسان مکث میکند؛ طبیعت، معماری و بدن به شاهدان بدل میشوند. تدوین گسسته است ـ خاطرات و رؤیاها به واقعیت هجوم میآورند، قطعیت روایت را میشکنند و بیننده را به درنگ فرا میخوانند، نه به دنبال کردن.
فیلمهای برگمان همواره با مضامین جهانشمول درگیرند: مرگ، ایمان، گناه، هویت، بدن، چهره، و جستوجوی معنا در برزخ میان شب و سپیدهدم. در سینمای او، زندگی به نتیجه نمیرسد، بلکه تحمل میشود، پرسیده میشود، و مورد تأمل قرار میگیرد